رادینرادین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه سن داره

رادین ثمره ی عشق ما

روزهای سخت مامان

پسر قشنگم بعد از به دنیا اومدنت مامان روزای سختی رو گذروند متاسفانه شما سینمو نمیتونستی بگیری و شیر بخوری و این باعث شده بود شیر تو سینه هام جمع بشه و بزرگ و دردناک بشه و من مجبور بودم هر طوری شده بدوشم تا هم شما گرسنه نمونی هم سینه هام نرم بشه وای که چقد سخت بود دوشیدن سینه های پر شیرم مامان دیگه از حال رفته بود اصلا جون نداشتم که بدوشم و از یه طرفم سر درد وحشتناکی گرفته بودم و فقط گریه میکردم چند روز اول همینطوری بود و با تمومه سختی هاش تموم شد بعد از اون سینمو میذاشتم دهنت ولی شما درست مک نمیزدی و من در نهایت بازم مجبور بدوشمو بهت بدم عزیزم تصمیم گرفتم بدوشم تو شیشه و بهت بدم و همین باعث شد که شما به شیشه عادت کنی و دیگه سینمو نگیری ع...
5 دی 1392

مقدمه

پسر قشنگم سلام از این به بعد میام اینجا و خاطراتت رو ثبت میکنم تا وقتی بزرگ شدی بخونی و لذت ببری عزیز دلم  دلم میخواد از وقتی برات بگم که مامان فهمید شما اومدی تو دلش اسفند 91 بود که یه حال و هوایی داشتم چند روز که بابایی تصمیم گرفته بودیم نینی بیاریم یه حس عجیبی بهم میگفت که شما اومدی تو دلمو من مامان شدم ولی صبر کردم تا مطمئن بشم عید 92 از راه رسید روز 4 ام عید بود که بی بی چک گذاشتمو مثبت شد فهمیدم بلهههههههههه حس مادرانم درست میگفت با خوشحالی اومدمو به بابایی گفتم که داره بابا میشه اصلا باورمون نمیشد که خدا انقد دوسمون داشته تورو زودی برامون فرستاده تصمیم گرفتیم تا مدتی به کسی نگیم تا خیالمون راحت بشه ولی خاله ندا اومد خونمون...
5 دی 1392