روزهای سخت مامان
پسر قشنگم بعد از به دنیا اومدنت مامان روزای سختی رو گذروند متاسفانه شما سینمو نمیتونستی بگیری و شیر بخوری و این باعث شده بود شیر تو سینه هام جمع بشه و بزرگ و دردناک بشه و من مجبور بودم هر طوری شده بدوشم تا هم شما گرسنه نمونی هم سینه هام نرم بشه وای که چقد سخت بود دوشیدن سینه های پر شیرم مامان دیگه از حال رفته بود اصلا جون نداشتم که بدوشم و از یه طرفم سر درد وحشتناکی گرفته بودم و فقط گریه میکردم چند روز اول همینطوری بود و با تمومه سختی هاش تموم شد بعد از اون سینمو میذاشتم دهنت ولی شما درست مک نمیزدی و من در نهایت بازم مجبور بدوشمو بهت بدم عزیزم تصمیم گرفتم بدوشم تو شیشه و بهت بدم و همین باعث شد که شما به شیشه عادت کنی و دیگه سینمو نگیری ع...
نویسنده :
mona
20:58